ﭘﺪﺭﻡ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻣﻄﯿﻌﯽ ﺑﺸﻮﻡ ﺷﻌﺮ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪ ﻭ ﻣﻦ ﺁﻧﭽﻪ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ. نوشته ها هوای مرا عوض میکند و نه این شعر های بی فروغ. میکند و نه این دود های بی سرانجام . بیش از این نیز برایت نوشته بودم که به قهقراه کشیده شدم باید کاری کنی. تن ها , تنها. باید خراب میکردم تمام دیوارها را. ومیشکستم همه پل ها را. باید دو باره شروع میکردم. حالا که خاکسترشده اند تمامی نوشتهایم. بی پاییز با تو سخن بگویم. امیدی به این زمستان سرد بی باران نیست.

البوم جدید خواجه امیری رو گوش دادی. واقعا شده حال و روز این روزای من. چقدر خوبه که تو هستی چقدر خوبه تو رو دارم. چقدر خوبه که از چشمات میتونم شعر بردارم. تو که دلواپسم میشی همه دلواپسیم میره. شاید این باسه تو زوده یا شاید باسه من دیره. واسم دیره پشیمون شم چه خوبه با تو شب گردی.

Vampir Akademisi Beşinci Kitap - Ruh Bağı. Üye blogların içeriğinden blog yazarları sorumludur.

Her yeni yazı için posta kutunuza gönderim alın. com ile bir web sitesi oluştur.