تولدت توی یک روز پاییزی که رنگ زمستان به خود گرفته بود اتفاق افتاد . وقتی عقربه های ساعت نه وسی دقیقه ی شب را اعلام می کرد . آسمان تیره وابری شب درخشش ستاره ها را مکدر کرده بود . وسرما مهمانی برف را نوید می داد . تو زمانی چشماتو رو به روی این دنیا باز کردی که. هنوز بوی مطبوع ارزشها اسنشاق میشد و. دوست داشتن آدما با گذر لحظه ها عوض نمیشد مادیات معیاری برای سنجش آدما نبود . وعشق هنوز نفس میکشید . وتو با تولدت تاریکی رو به امید یافتن روشنایی وزیبایی بیشتر ترک کردی .

در این کنج اتاقم چه آرام کز کرده ام. سوز سردی موهای دستم را بلند کرده. می لرزم و خود را تنگ در آغوش می گیرم. گوش به حرف های دلی می دهم که هیچ گوشی بدهکارش نیست. این روزها خیلی کلافه شده. خیلی بی تابی می کند. می خواهد که گاهی تنها باشد. از غصه ها شاکی است. دیگر از دست این مهمان همیشگی به ستوه آمده است. وجودم شکست و تنها شدم. دیدی که چگونه دلم خسته و تنها ماند. چگونه اشک هایم راه به جاده ای بی انتها برده اند.

JMEN FOU KTUU MAIIME PAS. PARFOII LES MOTS NE SORTENT PAS .

Abonne-toi à mon blog! 10006; Oceéane . Si Sa Tplai Pa Clik Laa. Retape dans le champ ci-dessous la suite de chiffres et de lettres qui apparaissent dans le cadre ci-contre.